آواآوا، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 23 روز سن داره

آوای دلنشین

شب یلدای 91

چه سخاوتمند است پاییز که شکوه بلندترین شبش را عاشقانه پیشکش تولد زمستان می کند، دختر کوچولوی مهربونم شادیهایت بی انتها، دلت بی غم، عشقت شیرین و یلدات مبااااااااااارک روی گلت به سرخی انار، شبت به شیری هندوانه، خندت مثل پسته، عمرت به بلندی یلدا   آنگاه که تولد دختری بیگناه مایه ی ننگ عربها بود، آنگاه که زندگی برای دخترکان عرب ساعتی به طول نمی انجامید......نیاکان ما بلندترین شب سال، یلدا، شب تولد مینو، الهه ی زن و الهه خورشید را شب زنده داری می کردند.     من و آوا این شب بلند و باستانی رو به همه دوستای خوبمون تبریک میگیم همممممممممتونو دوست داریم امشبم مثل شب یلدای هرسال خونه مامانی (مامان بزرگ م...
30 آذر 1391

بلند شدن بدون کمک

سلام دخترم این روزا کار مامانی تو شرکت خیلی زیاده و نمیرسه زود به زود بیاد وبلاگتو آپ کنه منو ببخش فرشته کوچولوی مامان دیروز که خونه مامان جوون اینا بودیم خاله شمیم مریض بود و همون وسط حال دراز کشیده بود و تو هم هی دور و برش میپلکیدی یهو دیدم خودت یاد گرفتی دستتو بگیری بهش و از جات بلند بشی و بدون کمک بایستی وااااااااااای خیلی بامزه بود چون خودت خیلی خوشت اومده بود و حال کرده بودی و دیگه همش می خواستی خودت از روی زمین بلند شی و وایسی حرفهای جدیدی که میزنی: به جز چیزایی که تو پستای قبل نوشتم اینا رم یاد گرفتی: نا نا (همش موبایلو میدی دستمون و میگی نا نا یهنی برام آهنگ بذار بیچاره خاله شکیبا رو که بیچاره کردی اگرم آهنگش شاد ...
26 آذر 1391

اولین مسواک - اولین قدمها

سلام خانوم خوشگله تو عشششششششششششق مامانیااااااا دیروز که داشتیم با بابایی واسه راه رفتنت تمرین می کردیم یاد گرفتی قشنگ چند تا قدم رو بین من و بابایی برداری آفریییییییییییییین دختر گلم من و بابایی رو به روی هم نشستیم و تو هم بین ما قدم برمیداشتی و با خوشحالی خودتو پرت می کردی تو بغلمون خیییییییییییییییییلی شیرین بود وقتی با حالت تلو تلو خوردن قدم برمیداشتی و بعد با خوشحالی و خنده میپریدی بغلمونو ما هم برات دست میزدیم به مناسبت راه رفتنت عکست رفت رو جلد مجلات :   چند وقت پیش چون من دیدم دندونات زیاد شده و دیگه باید بهشون رسیدگی بشه تا زود پوسیده نشن یه مسواک کوچو برات خریدیم و اولش خودم برات مسواک زدم اما تو هم خیلی...
21 آذر 1391

سیزده ماهگی

اولین ماه از دومین سال زندگی تو هم سپری شد و ما همچنان انگشت به دهن موندیم از این نعمتی بزرگی که خداوند بهمون ارزونی داشته و اینکه چطور میشه آدم شکرگزار همچین نعمت بزرگی باشه تو اومدی و با اومدنت زندگی ما رو پر از شادی و هیجان و امید کردی اینو بدون دخترم که من و بابایی خییییییییییییلی تو رو دوست داریم و تو تماااااااااام زندگی ما هستی حرفای جدید که یادم رفت تو پست قبلی بنویسم: آپو (هاپو) روی جعبه پوشکت عکس چند تا سگ کارتونیه اونا رو با انگشت نشون میدی و میگی آپو یفت (رفت) هر وقت په چیزی از دستت میوفته یا گم میشه یا به هرحال هر چیزی رو از دست میدی میگی ییییییییفت خیییییییییییییلی بانمک میشی وقتی اینجووری حرف میزنی آبو (آب) ه...
16 آذر 1391

شرکت در مسابقه نی نی فشن

آوا جوون فشن خودم  مامانی تو رو تو مسابقه نی نی فشن شرکت داده اینم لینکشه: http://ninimod.niniweblog.com/post24.p البته روال این مسابقه ها اینجووریه که باید برای بچه ات تبلیغ کنی اما من نه حوصله اینکارو دارم نه وقتشو نه دوست دارم اینکارو بکنم و اینم میدونم که اگه رأی گیری منصفانه باشه حتما تو اول میشی و نیاز به تبلیغ نداری ههههههههههه جریان سوسکه اس که از دیوار بالا میرفت مامانش می گفت قربون اون دست و پای بلوریت برم خلاصه که هرکی فکر می کنه آوا فشن ترین بره بهش رای بده کد 0042 ...
13 آذر 1391

آمار بازدید وبلاگ - کارهای جدید

اول از همه دوست دارم خودت ببینی که چه وبلاگ پر بازدیدکننده ای داری:     من و آوا از همه دوستای خوب آوا که میان و بهش سر میزنن و وبلاگشو پیگیری می کنن ممنونیم همتونو از دور میبوسیم اینم تعداد لایک هایی که آلبوم آتلیه ات تو فیس بوک گرفته اونم بین دوستای من: کلی رکورد زدی ها و اما از کارای جدیدت بگم: یاد گرفتی بوس کنی تا صورتمونو میاریم نزدیکت و میگیم بوس کن لبتو میچسبونی به لپمون  خیییییییییییلی حال میده کلاغ پر یاد گرفتی با اون انگشت کوچولوت باری می کنی میگم کلاغ میگی پر میگم گنجیشک میگی پر و دستتو بلند می کنی می گم آوا پر بعد شروع می کنی به دست زدن چون من دست میزنم میگم آوا که پر نداره دیروز...
11 آذر 1391

عکسهای آتلیه یکسالگی

اینم از عکسهای آتلیه یکسالگی می خواستم بعد از تولدت بذارم اما طاقت نیووردم فقط عکس مخصوص تولدتو نمیذارم اون دیگه واقعا باشه موقع تولد رونمایی بشه           اینم عکس تو و بابایی که من عاااااااااااشقشم و ایده خود بابایی بود که یه عکس اینجووری باهات بندازه: ...
3 آذر 1391
1